درباره شان پن بازیگری با رفتارهای عجیب
به گزارش مجله پارمیسفان، شان پن از آن جمله بازیگرانی است که فیلمهای خوبی بازی کرده است و همه ما خیلی از آنها را دوست داریم، در ادامه میخواهیم از این بازیگر بیشتر برایتان بگوییم.
شان پن، فیلم خوب، کم ندارد. شان پن را با فیلم خوب رودخانه میستیک، با من سام هستم، با میلک، با 21 گرم، با ما فرشته نیستیم به یاد میآورم.
در هر کدام از آنها شان پن بازیهای بسیار درخشانی دارد. وبلاگم را که ورق میزنم، میبینم، چند بار نوشتههای کوچکی در مورد شان پن دارم، یاد روزهایی میافتم که شان پن به ایران آمده بود و گزارشهایش را از ایران که در روزنامه سان فرانسیسکو کرونیکل منتشر میشد.
شان پن را با فیلم عالی 21 گرم به یاد میآورم با آن جملات آخرش:
مگه ما چند بار به دنیا میآییم،
مگه چند بار از دنیا میریم؟
میگن درست در لحظه مرگ 21 گرم از وزن کسی که داره میمیره، کم میشه.
و مگه 21 گرم چقدر ظرفیت داره؟
مگه چی از ما کم میشه؟
مگه چی میشه اگه ما 21 گرم از دست بدیم؟
با رفتن اون چی میشه؟
مگه چقدر ارزش داره؟
21 گرم وزن… یک سکه پنج سنتی
وزن یک مرغ مگس خوار…یه تیکه شکلات
21 گرم چقدر وزن داره؟
شان پن نقشهای متفاوت و دشواری را هم تجربه کرده است، در من سام هستم، او خیلی خوب در نقش یک آدم عقبافتاده جا افتاده است. کمدی ما فرشته نیستیم، هم فیلم مفرحی بود که او در آن با رابرت دنیرو همبازی بود و در میلک هم او در قالب یک همجنصخواه ظاهر شد که به شورای شهر راه یافت.
او یک بازیگر نقشهای سخت و یک معترض سیاستهای دولت آمریکا و کمپانیهای هالیوودی و یک مبارز اجتماعی به شمار میرود. پن، نقش یک مبارز، یک معترض، یک خبرنگار در کشورهای جهان سومی را هم بازی کرده است. در مورد زندگی شخصی هم، او زندگی پر فراز و نشیبی داشت، مثل ازدواج کوتاهمدت و جنجالیاش با مادونا، خواننده پاپ.
بعید است بدانید: در 1987 به جرم ضرب و شتم یک خارجی 32 روز را در زندان گذراند. در اکتبر سال 2002 یک تبلیغ 56000 دلاری در واشنگتن پست خرید تا یک نامه سرگشاده برای پرزیدنت بوش منتشر کرده و از او بخواهد که جنگ ضدعراق را بیخیال شود. او این نامه را بعنوان پدر دو بچه و پسر یک سرباز کهنهکار نوشت. پدرش لئو پن، جزو لیست سیاه هالیوود در دهه 50 بود.
خودش گفته: خانهای داشتم که یک بار کاملا سوخت و تمام زندگیم به باد فنا رفت، به جز خانوادهام؛ و این خیلی خیلی آزادیبخش بود. لحظه بدی نبود. یکجورهایی علاقهام به خیلی چیزها را دوباره زنده کرد. فکر کنم این یک جور آنارشی باشد. ای ال دکتروف جملهای دارد که من خیلی جاها استفاده میکنم. او میگوید وظیفه یک هنرمند شناختن دورهای است که در آن زندگی میکند. من خودم را یک سیاستمدار ویژه نمیدانم. فکر میکنم همان اندازه بعنوان یک بازیگر به کارم ادامه میدهم که بعنوان یک انسان. نگرانیهایی که باعث شد توی کار سیاست بیفتم، مایه انسانی داشت.
این دیالوگها فراموشتان نمیشود:کنراد (نقشش در بازی): اونا پدرتون رو درمیارن و پدرتون رو درمیارن و پدرتون رو درمیارن و تازه وقتی که فکر میکنین تموم شده، تازه اون وقته که پدر درآوردن شروع میشه!……..جیمی (نقشش در رودخانه مرموز): ما گناهانمون رو همین جا خاک میکنیم، دیو. ما همه رو میشوریم.……..جیمی: و اینجا بود که واقعا دهنم سرویس شد، دیو! اون دختر کوچولوی من بود و حتی نمیتونستم براش گریه کنم!……..پل ریورز (نقشش در 21 گرم): مدتهای مدیدیه که توی دروغ زندگی کردهایم.……..(در فیلم بازی، کنار برادر ثروتمند و متشخصش نشسته و دارد سیگار میکشد)ـ اینجا سیگار نکش. سیگار کشیدن تو رستورانهای کالیفرنیا قدغنه.ـ گند بزنن به کالیفرنیا.
فیلمهای مهم تلفات جنگ (1989)، راه کارلیتو (1993)، قدم زدن مرد مرده (1995)، بازی (1997)، چرخش کامل (1997)، خط باریک قرمز (1998)، من سام هستم (2001)، 21 گرم (2003)، رودخانه مرموز (2003)، ترور ریچارد نیکسون (2004)، میلک (2008)